«مدرسه موشها» تعطیل نمیشود/ خاطرات یک روحانی از یک ترانه مگاهیت
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۵۲۹۲۰
دریافت 747 KB
خبرگزاری مهر – گروه هنر – علیرضا سعیدی: کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش میکند با انتخاب عناصر، فرمها و چینشها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطبان یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکتهسنج، اندیشمندانه و حساب شده پیش روی مخاطبان قرار میدهد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته میشود که بیننده را از اساس با یک اثر تصویری دور میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آنچه بهانهای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروریبر ماندگارترین و خاطرهسازترین موسیقیهای مربوط به برخی برنامهها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای بسیاری از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرینی است و رجوع دوباره به آنها برای ما در هر شرایطی میتواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطرهبازی که پس از آغاز و انتشار آن در نوروز ۱۴۰۰ استقبال مخاطبان، ما را بر آن داشت در قالب یک خاطرهبازی هفتگی در روزهای جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سالهایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم.
«خاطرهبازی با تیتراژهای ماندگار» عنوان سلسله گزارشی آرشیوی با همین رویکرد است که بهصورت هفتگی میتوانید در گروه هنر خبرگزاری مهر آن را دنبال کنید.
در پنجاه و هفتمین شماره از این روایت رسانهای به سراغ موسیقی تیتراژ سریال عروسکی «مدرس موش ها» به نویسندگی احمد بهبهانی، کارگردانی مرضیه برومند و آهنگسازی محمدرضا علیقلی رفتیم که بدون تردید یکی از مهمترین و جریانسازترین هنرمندان عرصه آهنگسازی در بخشهای مختلف سینما و تلویزیون است که الحق و الانصاف موسیقی تیتراژهای جاودانه و تمام نشدنی را ازخود بر جای گذاشته است. آهنگسازی که اگرچه در مصاحبه و گفتگوهای رسانهای بسیار محتاط است و علاقه مندان آثارش کمتر از او مصاحبه و گفتگویی را خواندهاند اما بدون تردید یکی از بهترینهای آهنگسازی سینما و تلویزیون است که در همه ژانرها به ویژه کودک و نوجوان و دفاع مقدس یادگاریهای ماندگاری را از خود به جای گذاشته است.
یکی از این خاطرات ماندگار که بی تردید از مهمترین، جریان سازترین و جذاب ترین موسیقی تیتراژهای مجموعههای تلویزیونی سیماست، موسیقی تیتراژ سریال عروسکی «مدرسه موش ها» به کارگردانی مرضیه برومند شاید کمتر موسیقی و ملودی را بتوان یافت که بتواند همپای موسیقی تیتراژ مدرسه موشها در ذهن شنیداری مردم ماندگار شود. ماندگاری که ترانه و موسیقی نقش غیر قابل انکاری در تاریخی شدن این ملودی داشتند است که به واسطه حضور جمعی از بهترینهای تئاتر و سینما و تلویزیون آن سالها که شاید درخشانترین دوران رسانه ملی در حوزه ساخت مجموعههای مرتبط با حوزه کودک و نوجوان را رقم زدند، شرایطی را ایجاد کرد که نسل دهه شصت همچنان به عشق این مجموعه تلویزیونی از نوستالژیها و خاطره بازی و ته ماندههای دل خوش کننده به جای مانده از آن روزها خالی نشود و با موسیقی ماندگاری که در ذهن خود ثبت کرده به واسطه عروسکهای جذابش، این تیتراژ را تا ابد در ذهن شنیداری خود باقی بگذارد.
جذابیتی که بعدها مقدمه ساخت یک اثر سینمایی به نام شهر موشهای ۱ و ۲ البته با فاصلههای تاریخی زیاد از هم شد و منجر به ظهور و بروز جریانی در سینمای کودک و نوجوان شد که نمیتوان به راحتی در قالب چند خط رسانهای درباره آن نوشت. شرایطی بسیار موثر در حوزه سینما که دهه شصتی ها خوب یادشان میآید که برای تماشای این آثار پدر و مادرها چند ساعت در صف سینماها میایستادند تا کودکان آن روزها به تماشای عروسکها و شخصیتهایی بنشینند که این سالها خبری از آنها نیست.
نوستالژیهایی که با طعم موسیقیهای برآمده از مطالعات دقیق آهنگسازش در حوزه روانشناسی کودک و نوجوان خود نمایی ویژه ای در این آثار داشتند که جلوه نابی از آن در موسیقی مدرسه موشها نمود پیدا کرد.
یک موسیقی ناب با یک ترانه جذاب و آسان که با عروسکهای بامزه مدرسه موشها آن قدر خوب بودند که شاید کمتر موسیقی و ملودی را بتوان یافت که بتواند همپای موسیقی تیتراژ مدرسه موشها در ذهن شنیداری مردم ماندگار شود. ماندگاری که ترانه و موسیقی نقش غیر قابل انکاری در تاریخی شدن این ملودی داشتند. ملودی که به واسطه حضور محمدرضا علیقلی و ترانه سرایی یک روحانی مدرسه موشهای مرضیه برومند و یارانش را خیلی خیلی ماندگار کرد.
آنچه درباره تاریخچه ساخت مجموعه عروسکی مدرسه موشها منتشر شده، چنین است که: «مدرسه موشها» اول بخشی از یک جنگ بود، یک جنگ ۱۱- ۱۰ قسمتی که سال ۶۰ پخش میشد و قرار بود بچهها را تشویق کند که بروند مدرسه. وحید نیک خواه بهرامی که آن زمان مسئول گروه کودک شبکه ۱ بود، طرح ساخت این بخش را به مرضیه برومند سفارش داد. البته آن موشها با موشهایی که توی ذهن ماست خیلی فرق دارند، خیلی بی رنگ و رو بودند و غیر از کپل و عینکی بقیه شخصیتها شکل نگرفته بودند. آن زمان سعید پور صمیمی، مسوول گروه نمایش تلویزیون بود و خیلی پایه بود تا کار خوبی از آب در بیاید. برای درآوردن شخصیت خیلی تمرین کردند. مرضیه برومند با کمک رضا پرنیان زاده که دوست صمیمی جبلی و طهماسب بود شروع کردند به عروسک ساختن و رنگ آمیزی صورتهایشان. لباسهایشان را هم خود برومند دوخت و این چنین ۱۱ قسمت اول مدرسه موشها ضبط شد.
اساساً هم خیلیها با مدرسه مو شها پایشان به کار عروسکی باز شد، مثلاً فاطمه معتمد آریا و آزاده پور مختار کارشان را با مدرسه موشها شروع کردند. طهماسب و جبلی هم توی کار بودند. عروسکها را همان کسانی این ترانههای سهل و آسان مجموعه عروسکی مدرسه موشها بود که تبدیل به یکی از نشانههای اصلی ماندگاری سریال شد. ترانههایی که یکی از شاعرانش روحانی بود. روحانی به نام حجت الاسلام ژرفا که با ترانه «ک مثل کپل» در کنار ترانهای «می رم مدرسه جیبام پره فندوق پسته» خود را ماندگار کردند. میگرداندند که به جایشان حرف میزدند، یعنی اول صداها توی استودیو ضبط میشد و بعد یک کم دورش را تند میکردند تا صداها نازک بشود. به خاطر همین همه کمی کند صحبت میکردند. بعد صداها پخش میشد و تصویرها را میگرفتند.
در این اثنا صوفیا محمودی همسر برادر مرضیه برومند ترانه سرای شعر «میرم مدرسه. جیبام پره فندق و پسته» شد و سپس سید ابوالقاسم حسینی ژرفا هم به عنوان یک روحانی شاعر قطعه «ک مثل کپل» شدند.
دو قطعهای که در قالب موسیقی تیتراژ و متن مجموعه آن قدر مورد توجه مردم قرار گرفت که خیلی زود تبدیل به ترانه کوچه و بازار مخاطبان کودکان و نوجوان آن سالها شد. شرایطی که منجر به پخش ۱۰۵ قسمت از مجموعهای شد که شاید کمتر کسی فکر میکرد از ساخت یک سریال ۱۱ قسمتی به این جایگاه برسد.
حمید جلبی صدا پیشه شخصیت کپل، فاطمه معتمد آریا صدا پیشه شخصیت نارنجی، آزاده پور مختار صدا پیشه شخصیت سرمایی، ایرج طهماسب صدا پیشه شخصیت دم باریک، راضیه برومند صدا پیشه شخصیت دم دراز، مهدی میگانی و رضا پرنیان زاده صدا پیشگان شخصیت عینکی، کامبیز صمیمی مفخم صدا پیشه شخصیت گوش دراز، ناصر غفرانی صدا پیشه شخصیت آقای معلم هم از جمله هنرمندانی بودند که در این پروژه ماندگار از حضورشان یادگاریهای ارزشمندی به جای گذاشتند.
اما همان طور که روایت شد، بی تردید این ترانههای سهل و آسان مجموعه عروسکی مدرسه موشها بود که تبدیل به یکی از نشانههای اصلی ماندگاری سریال شد. ترانههایی که یکی از شاعرانش روحانی بود. روحانی به نام حجت الاسلام ژرفا که با ترانه «ک مثل کپل» در کنار ترانهای «می رم مدرسه جیبام پره فندوق پسته» صوفیا محمودی خالق آثار تمام نشدنی شدند که قطعاً از آنها میتوانیم به عنوان ماندگارترین تیتراژهای تلویزیونی یاد کنیم. آثاری که ترانههای دو نسخه سینمایی «شهر موش ها» هیچ وقت نتوانستد شهرت و محبوبیت انها را کسب کنند و شرایطی را ایجاد کردند که در آن دوران سخت اندک التیامی برای آدمهای آن روزگار بود.
حجت الاسلام سید ابوالقاسم حسینی ژرفا همان روحانی که ماندگارترین ترانه دوران کودکی دهه شصتی ها را خلق کرده، شهریورماه سال ۱۳۹۳ بود که در گفتگو با خبرگزاری ایسنا درباره چگونگی سرایش شعر «ک مثل کپل…» اظهار کرد: من بیشتر از ۳۰ سال است در حوزه علمیه در کسوت روحانیت هستم. علت اینکه تا به حال نخواستهام درباره این موضوع صحبت کنم؛ چه کار «مدرسه موشها» و چه خیلی از سرودههای دیگری که برای کودکان و نوجوان داشتهام، این است که ممکن است آدمها با این مباحث وارد حاشیه شوند. من در آن زمان در رادیو و تلویزیون در جمع دوستان ادارهکننده گروه کودک و نوجوان کار میکردم. البته کارمند رسمی نبودم و هیچوقت هم نشدم. آقای ناصر عنصری رییس آن گروه بودند. آقای علیرضا رضاداد هم در همان گروه بودند. بنده به همراه آقای رضاداد از آموزش و پرورش به رادیو و تلویزیون رفته بودیم.
حسینی ژرفا افزود: اگر اشتباه نکنم، خانمی به نام اسدی تهیهکننده «مدرسه موشها» بودند. همسرشان هم از تهیهکنندههای تلویزیون بود که دو - سه سال بعد از آن ماجرا هم به خارج از کشور رفتند و من دیگر خبری از آنها ندارم. من با خانم اسدی مرتبط بودم. کار برای نوروز آن سال نوشته شده بود. شاید سال ۶۱ یا ۶۲ بود. وقت گرفته بودند و استودیوی تلویزیون را برای زمان مقرری گرفته بودند. آن موقع گرفتن استودیو کار سختی بود. دو - سه استودیوی خاص وجود داشت و در برنامههای مناسبتی اگر زمان برنامهای به هم میخورد، کل روند برنامه مختل میشد. ما در گروه کودک به همراه آقای عنصری، آقای رضاداد و دوستان دیگر نشسته بودیم که خانم اسدی با نگرانی آمدند و فرمودند شعری که برای تیتراژ «مدرسه موشها» گفته شده، رد شده است.
زمان بسیار محدودی حدود نیم ساعت به وقت آفیش استودیو مانده بود. ایشان با ناراحتی گفتند من برای ضبط وقت گرفتهام. اگر شعر نرسد، برنامه به هم میخورد. دو - سه روز هم بیشتر تا عید نمانده بود. من از قبل اهل شعر بودم. آن زمانها هم حداکثر حدود ۲۰ سال داشتم. به آقای عنصری و خانم اسدی عرض کردم اگر اجازه بدهید، خودم شعر را میگویم. خانم اسدی خیلی خوشحال شدند. چون من از نیروهای اصلی گروه بودم، خیالشان راحت بود که دیگر خیلی مسأله تصویب ندارد. حساسیتهای اول انقلاب خیلی زیاد بود. آن موقع گاهی یک تصویر یا کلمه که الآن در فرهنگ جامعه کاملاً عادی شده، حساسیتبرانگیز بود.
این شاعر ادامه داد: من به اتاق مجاور رفتم. ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول کشید. بسمالله گفتم، تمرکز کردم و این شعر را در هفت - هشت بیت سرودم که همین شعر «ک مثل کپل / صحرا شده پر ز گل…» بود. البته بعد که خواستند آهنگش را بگذارند، یکی - دو کلمه را تغییر دادند. از اتاق که بیرون آمدم، خانم اسدی خیلی تعجب کردند و خوشحال شدند. شعر را برای اجرا به گروه دادند و قصه تمام شد. بعد هم من به جهت روحیات خودم که انزواطلبم، به قم آمدم و مشغول تحصیل و بعد تدریس شدم. همیشه هم هنر را دنبال میکنم، اما خودم را دور نگه داشتهام. این همه قصه من است و هرگز نه از کسی گله دارم که چرا نامم در کار نیامده و نه دلبستگیای به این مسائل دارم.
وی افزود: آن سالها من در صداوسیما بیشتر با نام خانوادگیام که «حسینی» است، معروف بودم. «ژرفا» تخلص شعری من است. حالا هم در حوزه علمیه «حسینی ژرفا» و «ژرفا» نامیده میشوم. آن موقع به این نام شناخته نمیشدم؛ به همین دلیل ممکن است همکاران آن دوره مرا به نام «حسینی ژرفا» نشناسند.
حسینی ژرفا در پاسخ به این سؤال که در حال حاضر هم در زمینه شعر کودک فعالیتی دارد یا نه، گفت: گهگاهی برای دل خودم شعر کودک مینویسم. حتا دوست داشتم در مجموعه شعرم که با عنوان «چشم شرقی» منتشر شد، بعضی شعرهای کودکم را بیاورم، اما بنا به این ملاحظه که در حوزه علمیه آدمها به آثار و درسهایشان شناخته میشوند و انجام بعضی کارها اگرچه عیبی ندارد، اما بیرون از صلاح شناخته میشود، این کار را نکردم. زمانی حدود دو دهه از شاعران پرکار بودم، اما الآن مدتی است که خیلی بهندرت در جمعی حاضر میشوم که حتا شعرهای بزرگسالم را بخوانم.
من هم مثل اکثر شاعران انقلاب غزل کار میکنم. گاهی شعر نو هم مینویسم، اما غزل بیشتر تاب تحمل موضوعات انقلاب را داشت. در شعر انقلاب نوعی عرفان جمعی وجود داشت و غزل میتوانست برای گفتن از آن پاسخ بدهد؛ به همین جهت نسل من و شاعرانی مثل علیرضا قزوه و عبدالجبار کاکایی که با هم بودیم، شاید بی آنکه دلمان بخواهد، به غزل وابسته شدیم.
این شاعر در پاسخ به این سؤال که آیا با مرضیه برومند – کارگردان «مدرسه موشها» - هیچ آشناییای ندارد، گفت: خانم برومند را من در ساختمان آنجا میدیدم. ولی من و آقای رضاداد جوانهای تازهسال بودیم که آن حسینی ژرفا: همیشه هنر را دنبال میکنم، اما خودم را دور نگه داشتهام. این همه قصه من است و هرگز نه از کسی گله دارم که چرا نامم در کار نیامده و نه دلبستگیای به این مسائل دارم سالها تازه به تلویزیون رفته بودیم و طبیعی بود که کارگردانهایی که از ما باتجربهتر بودند با ما ارتباط مستقیم نداشته باشند، مگر اینکه برای بازخوانی متون و تصاویر نیازی پیش بیاید. موضوع دیگر این بود که من بیشتر در قسمت نوجوان بودم و خانم برومند کار نوجوان نمیساختند، به همین دلیل من در خدمتشان نبودم.
البته کودک و نوجوان یک گروه بود به ریاست ناصر عنصری، ولی در تقسیمبندی کارها من در بخش نوجوان بودم. آن زمان سریالی به نام «نانآوران» ساخته شد که من با سرکار خانمی که تهیهکننده آن بود، ارتباط مستقیم داشتم یا با آقای جلیلی، فیلمساز مشهور، ارتباط داشتم که در بخش نوجوان بودند، اما با خانم برومند ارتباطی نداشتم.
وی همچنین اظهار کرد: در آن سالها تلویزیون مثل الآن نبود. خیلی وقتها نامها زده نمیشد. شاید هفت - هشت سرود هم با تم نوجوان یا کودک در همان سالها ساخته شد که من گفتم، ولی اصلاً حتا کلمهای از آنها به خاطرم نمیآید که نشانی بدهم. آن سالها خیلی از بخشهای برنامههای کودک و نوجوان مبتنی بر سرود بود و به سرود اعتنای بیشتری میشد. هر روز دست کم یک سرود داشتیم. سرودسازی رواج داشت. آن موقع مرحوم بیگلری آهنگساز کارها بودند و تعدادی از شعرهای آن سرودها را هم بنده میگفتم.
به هر ترتیب روایت داستان مربوط به مجموعههای تلویزیونی مرتبط با حوزه کودک و نوجوان تلویزیون هرکدام دربرگیرنده قصههای جالبی است که هر چه قدر هم به آن میپردازیم بازهم ناگفتههای زیادی از آن باقی میماند. ناگفتههایی که بی تردید بخشی از خاطرات شفاهی نسلی را تشکیل میدهند که در به در دنبال بازگشت به آن خاطرات شیرین و رویایی و ساده هستند.
کد خبر 5515066 علیرضا سعیدیمنبع: مهر
کلیدواژه: موسیقی تیتراژ سریال ایرانی محمدرضا علیقلی تئاتر ایران حوزه هنری موسیقی ایرانی فیلم کوتاه نقاشی سازمان سینمایی شبکه افق برنامه تلویزیونی هنرمندان تئاتر خانه هنرمندان ایران تماشاخانه شهرزاد فیلم سینمایی کارگردان تئاتر صدا پیشه شخصیت موسیقی تیتراژ کودک و نوجوان مرضیه برومند مدرسه موش ها حسینی ژرفا خاطره بازی خانم اسدی آن سال ها عروسک ها آن زمان آن موقع بیش تر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۵۲۹۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۱۵ سال کشتهسازی؛ «ترانه»ای که به «نیکا» ختم شد
شبکه بیبیسی در گزارش اخیر خود مدعی شد که طبق اسناد محرمانه مأموران امنیتی، نیکا شاکرمی را دستگیر کرده بودند و بعد از تعرض جنسی، او را به قتل رسانده و جسدش را در بزرگراه یادگار امام رها کردند. البته بیبیسی در همین گزارش اعتراف کرد که این اسناد تقلبی است و گفت: «سندی که تحقیقات ما روی آن تمرکز دارد، حاوی چند تناقض است. بهعنوانمثال، نیروی انتظامی، با عنوان «ناجا» ذکر شده؛ درحالیکه در آن زمان «فراجا» نام داشت.»
بیبیسی درباره ادعای تجاوز و قتل نیکا تاکید کرد: «ما هرگز نمیتوانیم بهطور ۱۰۰ درصد از این مطمئن باشیم.»
سناریوی «دستگیری، تجاوز و قتل دختران»، محدود به امروز و سال ۱۴۰۱ نیست. بلکه این سناریو از سوی رسانهها و جریانهای برانداز، دو دهه است که تکرار میشود.
۱. داستان ترانه
تابستان سال ۸۸ بود که خبری وحشتناک در فضای رسانهای منتشر گردید. خبر از این قرار بود: دختری به نام ترانه موسوی در حوالی مسجد قبا توسط نیروهای لباس شخصی ربوده شد. مأموران امنیتی بعد از تجاوز جنسی، او را به قتل رساندند و جسدش را سوزاندند. این روایت توسط بیبیسی مورد استقبال قرار گرفت.
چهرههای اصلاحطلب و سران فتنه ۸۸ همچون کروبی، این خبر را تکرار میکردند.
اما بعد از گذشت مدتی کوتاه، مشخص شد که دختر ادعایی براندازان، اصلا در ایران نیست و به گفته خانواده او، مدتهاست در ونکوور کانادا زندگی میکند.
۲. داستان سعیده
در سناریوی بعدی، نقش دختری که «دستگیر شده و بعد از تجاوز جنسی به قتل رسیده است»، به نام سعیده پورآقایی افتاد. سناریویی که برای سعیده پورآقایی نوشته شده بود، دقیقا همان سناریوی کشتهسازی از ترانه موسوی بود؛ دستگیری، تجاوز و درنهایت قتل. رسانههای برانداز حتی اعلامیه پورآقایی را منتشر کردند و میرحسین موسوی در مراسم ترحیم او حضور یافت!
اما با گذشت اندکی زمان مشخص شد که سعیده پورآقایی زنده است و بدون هیچگونه دستگیری و تجاوز در منزل پدری خود حضور دارد. در بازه زمانیای که سناریو قتل او مطرح میشد، سعیده پورآقایی از خانه فرار کرده بود و به دلیل قفل بودن درب منزل، مجبور شد از بالکن خانه به بیرن بپرد و بعد از بازگشت، دروغ بودن این سناریو برملا شد.
۳. داستان عاطفه
سناریوی دستگیری، تجاوز و قتل، حتی برای فرزند یکی از اصلاحطلبان هم نوشته شد. عاطفه امام، فرزند جواد امام، چهره سیاسی اصلاحطلب و رئیس ستاد انتخاباتی موسوی که اکنون سخنگوی جبهه اصلاحات است، بازیگر بعدی این سناریو بود. مادر عاطفه امام مدعی شده بود که دخترش دستگیر شده و تحت فشار شکنجه قرار دارد تا به داشتن روابط جنسی نامشروع با زندانیان سیاسی اعتراف کند. بازداشت عاطفه امام مانند سناریوهای پیشین، از سوی بیبیسی مورد استقبال قرار گرفت.
سناریوی دستگیری و شکنجه عاطفه امام بهقدری مضحک و ساختگی بود که مادرش اعتراف کرد: «خبر دستگیری عاطفه امام کذب است و این سناریو نتیجه ماجراجویی دخترش بود.» مادر عاطفه امام گفت: «دختر بنده در اقدامی ماجراجویانه و با توجه به شرایط خاص روحی و روانی ناشی از دستگیری پدرش که موجب نگرانی خانواده و بنده شده بود، چنین اقدامی را کرد.»
۴. داستان نیکا
سناریوی نیکا هم فرقی با سناریوی ترانه، عاطفه و سعیده ندارد. اما ماجرای اصلی نیکا چه بود؟
نیکا شاکرمی دختری بود که در جریان اغتشاشات ۱۴۰۱، از سوی جریان برانداز به عنوان کشته اعتراضات معرفی میشد. شبکه CNN در آن زمان مدعی بود که نیکا حوالی ساعت ۸:۳۰ شب توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده است. اما هیچ فیلم یا مدرکی برای این ادعا ارائه نداد. از طرفی دیگر، فیلم دوربینهای مداربسته از ورود نیکا به یک ساختمان نیمهکاره حوالی ساعت ۱۲ شب خبر میداد. همچنین پیامهای ارسالی بین نیکا و مادرش در این ساعتها نشاندهنده عدم دستگیری اوست. جسد نیکا نیز بعد از خودکشی بهوسیله سقوط از ارتفاع، در حیاط ساختمان مجاور پیدا شد.
البته همه ماجرا این نیست. نیکا شاکرمی از مشکلات شدید خانوادگی رنج میبرد و همراه با مادر خود زندگی نمیکرد. بهگونهای که خانواده او ۱۰ روز پس از خودکشی متوجه عدم حضور نیکا در بین خود شدند! دعواهای خانوادگی شاکرمیها که چندی پیش علنی شد، گواه این موضوع است.
خاله نیکا، آتش شاکرمی، از جمله کسانی بود که سناریوی کشتهسازی او را پیش میبرد. آیدا شاکرمی، خواهر نیکا خطاب به خالهاش گفت: «هر چه قدر از نیکا چه موقع زندگی و چه موقع مرگ تا جایی که توانستی سو استفاه کردی. دیگه کافیه. حالا قراره همه تو را بشناسند.»
خاله و خواهر نیکا علاوه بر افشاگری علیه یک دیگر، به فحاشی پرداختند و هم دیگر را با الفاظی همچون پستفطرت، پفیوز، ذلیل، دوزاری و بیشرف، در فضای عمومی خطاب کردند. آتش شاکرمی اعتراف کرده است که خانواده نیکا، او را دور انداخته بودند و در این مورد خطاب به خواهر نیکا نوشت: «وقتی کسی رو دور میندازید، نمیتونید صاحب مردهاش باشید.
خاله نیکا همچنین در اظهارات خود گفته که مستندات زندگی نیکا را ثبت کرده است و بخشی از این مستندات، شامل «پرونده مدرسه، مشاوره و پرونده پزشکی نیکا» است. این موضوع نشان میدهد که نیکا قبل از خودکشی، از مشکلات متعددی رنج میبرد و منشا آن را باید در خانواده او جستوجو کرد.
براساس آنچه گفته شد، سناریوساز اصلی برای کشتهسازی در دهه ۸۰، جریان اصلاحات بود. با وجود آنکه دروغ بودن این سناریوها برملا شده است، اما بازهم برخی از سران اصلاحطلب به سناروی نیکا شاکرمی دامن زدند.
آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات نوشته بود: «خبری تلخ و تکان دهنده و جانسوز از مرگ فاجعه بار نیکا شاکرمی در رسانهها منتشر شده است.
چرا مقامهای حکومت ساکتند؟ چرا توضیح نمیدهند؟
محض رضای خدا کاری کنید که باور کنیم این گزارش نادرست است.»
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی